کد مطلب:330952 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:604

ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم

در آغاز سخن به مضمون یك آیه از آیات كریمه قرآن اشاره میكنم كه در

حكم دیباچه این بحث خواهد بود خداوند رحمان در سوره مباركه مائده

میفرماید : " « الیوم یئس الذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم و اخشون »"

( 1 )

آیه خطاب به مسلمانان میفرماید : اكنون دیگر كافران از دین شما ناامید

شده اند آنها ناامیدند از اینكه بتوانند با دین شما مبارزه كنند دشمنان

شما شكست قطعی خورده اند و دیگر از ناحیه

آنها خطری شما را تهدید نمیكند اما امروز كه روز پیروزی است باید از چیز

دیگری ترس داشته باشید و آن ترس از منست

مفسرین در تفسیر این آیه گفته اند منظور این است كه از این پس خطر از

درون شما را تهدید میكند نه از بیرون یعنی كه خطر بكلی رفع نشده بلكه

تنها خطر دشمن خارجی از میان رفته است

" از خدا ترسیدن " كه در آیه آمده است بمعنای ترس از قانون خداست

، ترس از آنكه خداوند ، نه با فضلش ، بلكه با عدلش با ما رفتار كند در

دعای ماثور از امام علی ( ع ) میخوانیم : « یا من لا یخاف الا عدله » ای

كسیكه ترس از او ترس از عدالت اوست در یك نظام عادلانه كه در آن

حقیقتا هیچ ظلم و اجحافی نسبت به هیچكس صورت نمیگیرد ، انسان تنها از

اجرای عدالت است كه میترسد ترس او از این خواهد بود كه مبادا خطائی

مرتكب شود كه مستحق مجازات گردد اینست كه میگویند ترس از خدا در

نهایت امر بر میگردد به ترس از خود ، یعنی به ترس از تخلفات و جرائم

خود

آنجا كه میفرماید ای مسلمانان ، در آستانه پیروزی و شكست خصم ، دیگر

از دشمن بیرونی نترسید ، بلكه از دشمن درون ترس داشته باشید ، به یك

معنا با آن حدیث معروف كه پیغمبر اكرم خطاب به جنگاورانی كه از غزوه

ای بر میگشتند بیان فرمود ، ارتباط پیدا میكند پیغمبر در آنجا فرموده بود

: شما از جهاد كوچكتر بازگشتید اما جهاد بزرگتر هنوز باقی است ( 1 )

مولوی می گوید :

ای شهان كشتیم ما خصم برون

مانده خصمی زان بتر در اندرون



آیه ای كه برایتان تلاوت كردم همراه آیه یازده از سوره رعد « ان الله لا

یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم »( 1 ) اساس و بنیان مناسبی را

تشكیل میدهند برای تحلیل تاریخ اسلام

بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد كه بعد از وفات پیغمبر مسیر انقلاب اسلامی

كه آن حضرت ایجاد كرده بود عوض شد در اثر رخنه افراد فرصت طلب و رخنه

دشمنانی كه تا دیروز بااسلام میجنگیدند ، اما بعدها با تغییر شكل و قیافه

خود را در صفوف مسلمانان داخل كرده بودند ، مسیر این انقلاب و شكل و

محتوای آن تا حدود زیادی عوض گردید ، بدین ترتیب كه از اواخر قرن اول

هجری ، تلاشهائی آغاز شد تا از این انقلاب ماهیتا اسلامی یك انقلاب ماهیتا

قومی و عربی تعبیر بشود وارثان میراث پیامبر به عوض این كه اعتقاد پیدا

كردند و به اینكه انقلاب ماهیتی قومی و عربی داشته و این ملت عرب بوده

است كه با ملل غیر عرب جنگیده و آنها را شكست داده است بدیهی است كه

همین امر برای ایجاد شكاف در درون جامعه اسلامی كافی بود

در برابر این جریان گروهی به حق ادعا كردند كه آنچه شما بعنوان اسلام

مطرح میكنید اسلام واقعی نیست ، زیرا در اسلام حقیقی ، مسائل قومی و نژادی

محلی از اعراب ندارد از سوی دیگر گروهی نیز این مسئله را مطرح كردند كه

حالا كه پای قومیت در

میان است چرا قوم عرب ؟ چرا ما نباید سروری و آقائی داشته باشیم ؟ به

این ترتیب نطفه جنگهای قومی و نژادی و یا به اصطلاح امروز ناسیونالیستی و

راسیستی در میان امت مسلمان بسته شد

تاریخ دو سه قرن اولیه اسلام ، مالامال از جدالها و نزاعها بین نژادهای

عرب ، ایرانی ، ترك ، اقوام ماوراء النهر و است در ابتدا ، در دوره

بنی امیه ، نژاد عرب روی كار آمد بنی عباس كه به خلافت رسیدند ، با

آنكه عرب بودند اما چون با بنی امیه ضدیت داشتند ، ایرانیها را تقویت

كردند و زبان و خط فارسی را رواج دادند بعدها متوكل عباسی ، هم بدلیل

آنكه پیوندی با نژاد ترك پیدا كرده بودند ( 1 ) و هم از آن جهت كه

میخواست خودش را از شر ایرانیها خلاص كند تركها را بر امور مسلط كرد ،

و اعراب و ایرانیها را زیر دست قوم ترك قرار داد

امروز نیز ما درست در وضعی قرار داریم نظیر اوضاع ایام آخر عمر پیامبر

، یعنی وقتی كه آیه « الیوم یئس الذین »نازل شد پیام قرآن به ما نیز

این است كه حالا كه بر دشمن بیرونی پیروز شده اید و نیروهای او را متلاشی

كرده اید ، دیگر از او ترسی نداشته باشید ، بلكه اكنون باید از خود ترس

داشته باشید اگر ما با واقع بینی و دقت كامل با مسائل فعلی انقلاب مواجه

نشویم و در آن تعصبات و خودخواهی ها را دخالت دهیم ، شكست انقلابمان بر

اساس قاعده " « واخشون »" و بر اساس قاعده " « ان الله لا یغیر »"

حتمی الوقوع خواهد

بود ، درست به همانگونه كه نهضت صدر اسلام نیز بر همین اساس با شكست

روبرو شد

اصلی كه در بسیاری از موارد صدق میكند این است كه نگه داشتن یك

موهبت از بدست آوردنش اگر نگوئیم مشكلتر ، مطمئنا آسانتر نیست قدما

میگفتند جهان گیری از جهانداری ساده تر است و ما باید بگوئیم انقلاب

ایجاد كردن از انقلاب نگاهداشتن سهلتر است در همین انقلاب خودمان بوضوح

میبینیم كه از وقتی كه به اصطلاح شرایط سازندگی پیش آمده ، آن نشاط و

قوت و قدرتی را كه انقلاب در حال كوبیدن دشمن بیرونی داشت ، تا حدود

زیادی از دست داده و یك نوع تشتت و تفرقه در آن پیدا شده است البته

این تفرقه یك امر غیر مترقبه و غیر قابل پیش بینی نبود ، از قبل حدس

زده میشد كه با رفتن شاه آن وحدت و یك پارچگی كه در میان مردم بود

تضعیف شود

از اینجا معلوم میشود كه بررسی ماهیت این انقلاب بعنوان یك پدیده

اجتماعی ضرورت اساسی دارد ما میباید انقلاب خودمان را بشناسیم و همه

جنبه هایش را به بهترین نحو تحلیل كنیم تنها با این شناختن و تحلیل كردن

است كه امكان تداوم بخشیدن به انقلاب و امكان حفظ و نگهداری آنرا پیدا

خواهیم كرد

لازم است ابتدا یك بحث كلی درباره انقلابها مطرح كنیم و بعد از آن ،

انقلاب ایران را بطور اخص مورد بررسی قرار دهیم و در اولین قدم باید

ببینیم انقلاب یعنی چه ؟ انقلاب عبارتست از طغیان و عصیان مردم یك

ناحیه و یا یك سرزمین ، علیه نظم حاكم موجود برای ایجاد نظمی مطلوب به

بیان دیگر انقلاب از مقوله عصیان و طغیان است علیه وضع حاكم ، بمنظور

استقرار وضعی دیگر ( 1 )

باین ترتیب معلوم میشود كه ریشه هر انقلاب دو چیز است ، یكی نارضائی و

خشم از وضع موجود ، و دیگر آرمان یك وضع مطلوب ،

شناختن یك انقلاب یعنی شناخت عوامل نارضائی و شناخت آرمان مردم

در مورد انقلابها بطور كلی دو نظریه وجود دارد ، یك نظریه این است كه

اصلا همه انقلابهای اجتماعی عالم ، اگر چه در ظاهر ممكنست شكلهای مختلف و

متفاوتی داشته باشد ، روح و ماهیتشان یكی است پیروان این نظریه میگویند

تمام انقلابها در دنیا ، چه انقلاب صدر اسلام چه انقلاب كبیر فرانسه ، چه

انقلاب اكتبر و یا انقلاب فرهنگی چین و با اینكه شكلهاشان فرق میكند در

واقع یك نوع انقلاب بیشتر نیستند در ظاهر به نظر میرسد كه یك انقلاب

مثلا علمی است و دیگر سیاسی است ، یكی دیگر انقلاب مذهبی و قس علیهذا ،

با این حال روح و ماهیت همه اینها یك چیز بیشتر نیست ، روح و اهمیت

تمام انقلابها اقتصادی و مادی است

انقلابها از این جهت درست شبیه یك بیماری است كه در موارد مختلف

آثار و علائم متفاوت و مختلفی نشان میدهید ، اما یك طبیب و پزشك

میفهمد كه همه این علائم مختلف و متفاوت

و همه این نشانه ها و آثار كه بظاهر مختلفند یك ریشه بیشتر ندارند این

آقایان میگویند در همه انقلابها ، در واقع نارضائیها در نهایت امر بیك

نارضائی بر میگردند خشم ها نیز همگی بیك خشم ، و آرمانها نیز همگی بیك

آرمان منتهی میشوند تمام انقلاب های دنیا در واقع انقلاب های محرومان

است علیه برخوردارها ریشه همه انقلابها در آخر بمحرومیت بر میگردد ( 1 )

در زمان ما این مسئله - تكیه بر روی منشا طبقاتی انقلاب ها - رواج

بسیار پیدا كرده و حتی كسانی هم كه از مفاهیم اسلامی سخن میگویند و دم از

فرهنگ اسلامی میزنند ، خیلی زیاد روی مسئله مستضعفین ، استضعافگری و

استضعاف شدگی تكیه میكنند بطوری كه این افراد بنوعی تحریف و انحراف

كشیده شده است

پیروان نظریه دوم میگویند ، بخلاف آنچه معتقدان نظر اول ادعا میكنند ،

همه انقلاب ها ریشه مادی صرف ندارد البته ممكن است ریشه پاره ای از

انقلابها دو قطبی شدن جامعه از نظر اقتصادی و مادی باشد ، و یك شاهد مثال

در اینمورد تعبیر حضرت امیر ( ع ) است در خطبه ای كه بمناسبت آغاز

خلافت ایراد فرمود ( 2 )

امام علیه السلام در این خطبه از كظه ظالم - سیری و اشباع ظالم - و سغب

مظلوم - گرسنه ماندن مظلوم - نام میبرد یعنی

. . . لولا حضور الحاضر ، و قیام الحجة بوجود الناصر ، و ما اخذ الله

دو قطبی شدن جامعه و تقسیم آن بمعدودی افراد سیر و كثیری افراد گرسنه

سیری كه از شدت پرخوری ثقل كرده و باصطلاح تخمه ( سوء هاضمه ) پیدا می كند

و گرسنه ای كه از شدت محرومیت شكمش به پشتش می چسبد

بر طبق نظر دوم درباره انقلاب ها ، تقسیم جامعه از نظر اجتماعی و

اقتصادی به دو قطب محروم و مرفه شرط ضروری پیدایش انقلاب نیست بسا

ممكن است انقلابی خصلت انسانی محض داشته باشد طغیان به جهت گرسنگی ،

اختصاص بانسان ندارد حیوان هم اگر خیلی گرسنه بماند بسا هست كه علیه

انسان یا حیوانهای دیگر و یا حتی علیه صاحبش طغیان می كند حال آنكه در

بسیاری موارد انقلابها صرفا خصلت انسانی داشته اند انقلاب هنگامی می تواند

انسانی باشد كه ماهیتی آزادیخواهانه و ماهیتی سیاسی داشته باشد نه ماهیتی

اقتصادی چون این امكان هست در جامعه ای شكم ها را سیر بكنند و گرسنگی ها

را تا حدی و یا بطور كلی از بین ببرند ، ولی بمردم حق آزادی ندهند ، حق

دخالت در سرنوشت خود و حق اظهار نظر و اظهار عقیده را از آنها سلب

بكنند می دانیم كه هیچ كدام از این مسائل به عوامل اقتصادی مربوط نیستند

در چنین جامعه ای ، مردم برای كسب این حقوق از دست رفته قیام میكنند و

انقلاب براه میاندازند و به این ترتیب انقلابی نه با ماهیت اقتصادی بلكه

با ماهیتی دمكراتیك و لیبرالی بوجود میاورند

علاوه بر دو نوع ماهیتی كه ذكر كردیم ، انقلاب میتواند ماهیتی اعتقادی و

ایدئولوژیك داشته باشد بدین معنی كه مردمی كه به یك مكتب ایمان و

اعتقاد دارند و به ارزشهای معنوی آن مكتب ، شدیدا وابسته هستند ، وقتیكه

مكتب خود را در معرض

آسیب می بینند و وقتی آنرا آماج حمله های بنیان برافكن میبینند ، خشمگین

و ناراضی از آسیبهائی كه بر پیكر مكتب وارد شده و در آرمان بر قراری

مكتب بطور كامل و بی نقص ، دست به قیام میزنند انقلاب این مردم ربطی

به سیر یا گرسنه بودن شكمشان و یا ارتباطی با داشتن یا نداشتن آزادی

سیاسی ندارد ، چرا كه ممكن است اینان هم شكمشان سیر باشد و هم آزادی

سیاسی داشته باشند اما از آنجا كه مكتبی را كه در آرزو و آرمان آن هستند

، استقرار نیافته میبینند ، برمیخیزند و قیام میكنند

اگر بخواهیم عوامل ایجاد انقلاب را دسته بندی كنیم ، باین نتیجه میرسیم

كه عامل ایجاد قیام ها یا از نوع عامل اقتصادی و مادی است ، یعنی قطبی

شدن جامعه و تقسیم آن به دو قطب مرفه و محروم ، و برخوردار و بی نصیب

است كه سبب قیام میگردد

طبعا آرمان چنین قیامی هم رسیدن بجامعه ایست كه در آن از این شكافهای

طبقاتی اثری نباشد ، یعنی رسیدن بجامعه ای بی طبقه و یا عامل آن ، وجود

خصلت های آزادیخواهانه در بشر است یكی از ارزشهای والای انسانی همین

خصوصیت آزادیخواهی اوست یعنی برای یك انسان ، آزاد بودن و آقا بالا سر

نداشتن از هر اندازه ارزش مادی ارجمندتر است ( 1 )

در نامه دانشوران نوشته اند ، بوعلی سینا در وقتیكه شغل وزارت همدان

را داشت ( 2 ) روزی بادبدبه و كبكبه وزارت از راهی

میگذشت اتفاقا دید كناسی در كنار دیواری مشغول خالی كردن چاه است كناس

ضمن كار این شعر را با خود زمزمه میكرد :

گرامی داشتم ای نفس از آنت

كه آسان بگذرد بر دل جهانت

بوعلی از دیدن وضع كناس و شعری كه میخواند بخنده افتاد با خود فكر كرد

این بابا با این شغل پستی كه برای خودش انتخاب كرده ، تازه هنوز سرنفس

خود منت میگذارد كه من تو را محترم شمردم دستور داد كناس را بحضورش

بیاورند بعد رو به او كرد و گفت ، انصاف اینست كه هیچ كس در دنیا به

اندازه تو نفس خودش را گرامی نداشته است كناس نگاهی بدبدبه و كبكبه

بوعلی كرد ، فهمید كه او وزیر است ، جواب داد ، شغل من با همه پستی كه

دارد بمراتب شریفتر از شغل تو است تو ناچاری هر روز كه پیش پادشاه

میروی تا بحد ركوع در جلوی او خم شوی ، حال آن كه من آزادم و نیاز به

بندگی كسی ندارم ، نوشته اند بوعلی با شرمساری از كناس جدا شد و رفت

آنچه كه كناس بر زبان آورد ، حكایت از واقعیتی می كند كه در فطرت هر

انسانی قرار دارد این فطرت آزادگی انسان است كه كناسی را ، به خم شدن

در برابر یك جبار ، یك پادشاه و یا یك انسان مثل خود ترجیح میدهد ،

ولو هر قدر هم كه انجام چنین كاری مزایای مادی بدنبال داشته باشد در نقطه

مقابل انسان از این جهت ، حیوان قرار دارد كه این مسئله برایش مطرح

نیست ، حیوان تنها میخواهد شكمش سیر باشد و دیگر هیچ ، حال آنكه یك

انسان آزادگی را به هر چیز دیگر ترجیح میدهد .

به این ترتیب بسیار طبیعی است كه عامل حركت ملتی ، عامل سیاسی باشد

نه عامل اقتصادی و مادی انقلاب فرانسه بعنوان مثال ، از این قبیل

انقلابهاست ، بعد از آنكه فیلسوفان و حكمائی نظیر روسو آنهمه تبلیغ

درباره آزادی و آزادی خواهی و حیثیت انسانی و حریت و ارزشهای آن كردند

، زمینه قیام را آماده ساختند و مردم كه بیدار شده بودند ، برای كسب

آزادی انقلاب كردند

عامل سوم ایجاد انقلابها ، عامل آرمان خواهی و عقیده طلبی است ،

انقلابهای اصطلاحا ایدئولوژیك اینگونه انقلابها جنگ عقایدند نه جنگ

اقتصادی در مظهر عقاید جنگهای مذهبی نمونه خوبی از نبردهائی است كه بر

سر عقیده و آرمان بر پا میگردد قرآن نیز بر این نكته تكیه می كند ، در آیه

سیزدهم سوره آل عمران نكته ظریفی مندرج است آیه مربوط بجنگ مسلمانان با

كفار در غزوه بدر است آنجا كه آیه از مؤمنان نام میبرد ، جنگ آنان را

جنگ ایدئولوژیك و جنگ عقیده مینامد حال آنكه از جنگ كافران بجنگ

عقیده تعبیر نمی كند آیه میفرماید :

²قد كان لكم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و اخری كافرش

( 1 )

در برخوردی كه میان دو گروه روی داد ، عبرت و نشانه ای برای شما وجود

دارد ، یك گروه از اینان در راه خدا یعنی برای ایمان وعقیده شان

میجنگیدند ، و اما آن گروه دیگر كافر بودند آیه نمی گوید كه گروه دوم نیز

در راه عقیده نبرد میكردند ، زیرا جنگ آنها واقعا ماهیت ایمانی نداشت

، حمایت امثال ابوسفیان از بتها ، بدلیل اعتقاد به بتها نبود چرا كه

ابوسفیان میدانست اگر نظم تازه ای مستقر شود ، از قدرت و شوكت او چیزی

باقی نمیماند ، او در واقع از منافع خودش دفاع میكرد نه از اعتقاداتش .

اكنون نهضت ما با این پرسش روبروست كه ، اساسا انقلاب ایران چه

ماهیتی دارد ؟ آیا ماهیت طبقاتی دارد ؟ آیا ماهیت لیبرالیستی دارد ؟

آیا ماهیت ایدئولوژیكی و اعتقادی و اسلامی دارد ؟ آنهائی كه معتقدند تمام

انقلابها ماهیت مادی و طبقاتی دارد ، میگویند واقعیت این است كه انقلاب

ایران قیام محرومین علیه مرفه ها بوده است یعنی در ایران دو طبقه در

مقابل یكدیگر ایستاده اند ، طبقه اغنیا و طبقه فقرا و این انقلاب اگر

میخواهد ادامه پیدا كند میباید همین مسیر را بپیماید آن عده ای هم كه خود

را مسلمان میدانند اما شبیه ایندسته می اندیشند ، سعی می كنند به قضیه رنگ

اسلامی بزنند اینها می گویند بحكم آیه « و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا

فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمكن لهم فی الارض و نری

فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا یحذرون »( 1 ) اسلام هم تاریخ را

بر اساس دو قطبی شدن جامعه ها و جنگ استضعاف گر و استضعاف شده و

پیروزی استضعاف شده بر استضعاف گر تفسیر می كند این انقلاب هم یك نمونه

از آنها است

اما در قرآن نكته ظریفی وجود دارد كه این آقایان از آن غافل شده اند و

آن نكته این است : اسلام جهت گیری نهضتهای الهی را بسوی مستضعفین میداند

اما خاستگاه هر نهضت و هر انقلاب را صرفا مستضعفین نمی داند یعنی بر خلاف

مكتب مادی

كه می گوید اصلا نهضت فقط و فقط بدوش محرومان است و به سود آنها است

علیه طبقات مرفه ، اسلام نهضت پیامبران را به سود محرومان میداند اما

آنرا منحصرا بدوش محرومان نمیداند عدم درك این تفاوت میان جهت گیری و

میان خاستگاه انقلاب ، منشا بسیاری از اشتباهات شده است

آنهائی كه عامل مادی را در انقلاب دخیل و مؤثر میدانند انقلابها را با

لذات اجتماعی می دانند یعنی میگویند انقلاب ریشه ای در ساختمان انسانها

ندارد ، بلكه ریشه ای در تغییرات اجتماعی دارد حال آن كه اسلام بعكس بر

روی فطرت انسان ها و انسانیت آنها تكیه می كند بهمین جهت است كه اسلام

مخاطب خود را منحصرا محرومان قرار نمیدهد مخاطب اسلام همه گروهها و

طبقات اجتماعی هستند ، حتی همان طبقات مرفه و استضعاف گر نیز طرف

خطاب هستند زیرا از نظر جهان بینی اسلامی در درون هر استضعاف گری ، در

درون هر فرعونی از فرعون ها ، یك انسان در غل و زنجیر قرار دارد در منطق

اسلام فرعون فقط بنی اسرائیل را به زنجیر نكشیده بلكه یك انسان را در

درون خودش نیز به زنجیر كشیده است ، انسانی كه دارای فطرت الهی است و

ارزشهای الهی را درك می كند ، اما در زندان این فرعون بیرونی است و لهذا

می بینیم كه پیامبران در آغاز دعوتشان و در شروع مبارزه علیه طاغوت ها ،

ابتدا سراغ آن انسان بزنجیر كشیده شده در درون فرعونها میروند ، با این

نیت كه آن انسان را علیه فرعون حاكم برانگیزانند تا باین طریق بتوانند

از درون انقلاب ایجاد كنند البته موفقیت در اینجا بان نسبت كه فردی

انسان درونیش در زنجیر نباشد ، نیست قرآن در خصوص اینگونه انقلاب های

درونی می فرماید :

« و قال رجل مؤمن من آل فرعون یكتم ایمانه . . . »( 28 - مؤمن )

می فرماید انسانی از همان ملاء فرعون ، از همانها كه از نظر امكانات

زندگی در رفاه كامل بسر میبرند و از نظر این كه در طبقه استثمارگر و در

طبقه استضعاف گر هستند با حاكم و با فرعون همكار و همدست و هم اندیشه

اند ، در میان چنین افرادی ، مردی پیدا می شود كه ، بموسی ایمان میاورد و

بحمایت از او برمیخیزد

زن فرعون نیز از آن نمونه افرادی است كه در طبقه حاكم قرار دارند اما

با شنیدن سخن حق وجدانشان بیدار می شود و به ندای حق لبیك میگویند زن

فرعون با قبول دعوت موسی علیه فرعون قیام می كند ، او در ابتدا غل و

زنجیر را از پای آن انسانی كه در درونش بزنجیر كشیده شده پاره كرد و بعد

از آزاد كردن خود انسانیش علیه فرعون كه هم شوهرش بود و هم سمبل نظام

جور و ظلم ، طغیان كرد

این قیام ، قیام فردی از گروه قبطیان بسود سبطیان بود سبطیها انسانهائی

هستند كه از ناحیه انسانهای دیگر - قطبیها - بزنجیر كشیده شده اند ، اما

خودشان انسان درون خود را بزنجیر نكشیده و یا آن كه كمتر اسیر كرده اند

قهرا دعوت موسی در میان ایشان - سبطیها - كه در واقع محرومان جامعه

بحساب میامدند ، داوطلب بیشتری داشت ، درست همانطور كه دعوت پیامبر

اسلام بیشتر از طرف محرومان پذیرفته شد و از طبقات مرفه گروه كمتری بان

لبیك گفتند در زمان ما نیز استقبال محرومین از انقلاب اسلامی بیشتر بود

زیرا این انقلاب بسود مستضعفین و در جهت خیر مستضعفین یعنی در جهت

عدالت است و قهرا چون در جهت استقرار عدالت است لازم است نعمت هائی

كه در دست عده ای احتكار شده از آنها گرفته شود و در اختیار آنها كه

محرومند قرار بگیرد . طبیعی

است كه برای آنكس كه باید حقش را بگیرد ، قضیه هم فال است و هم تماشا

یعنی هم پاسخ گر بفطرتش است و هم چیزی نصیبش شده است ولی آن كس كه

باید نعمتها را پس بدهد ، البته بفطرتش پاسخ می گوید ولی باید پا روی

مطامعش بگذارد از اینجهت برای این فرد پذیرفتن نظم تازه بسیار مشكل

است و درست بهمین دلیل ، میزان موفقیت در میان این طبقه كم است .

در تفسیر و تحلیل انقلاب ما ، گروهی معتقد به تفسیر تك عاملی هستند

می گویند تنها یك عامل در ایجاد این انقلاب دخیل بوده است البته در میان

این گروه سه نظر مختلف وجود دارد یك دسته عامل را صرفا مادی و اقتصادی

، دسته ای دیگر عامل را تنها آزادی خواهی و دسته سوم عامل را فقط اعتقادی

و معنوی می دانند در مقابل این گروه ، گروه دیگری قرار دارند كه معتقدند

انقلاب تك عاملی نبوده بلكه در تكوین و ایجاد این انقلاب هر سه عامل

بصورت مستقل دخالت داشته اند و در آینده ، این انقلاب با همكاری و

ائتلاف این سه عامل است كه تداوم پیدا می كند و بثمر میرسد .

اما در كنار این نظرات ، نظر دیگری وجود دارد كه خود ما نیز موافق آن

هستیم در اینجا كوشش می كنیم تا حد امكان نظر اخیر را تشریح كنیم انقلاب

ایران به اعتراف بسیاری یك انقلاب مخصوص به خود است یعنی برای آن

نظیری در دنیا نمیتوان پیدا كرد در مورد یگانه بودن انقلاب گروهی كه

بوجود سه عامل مستقل معتقدند میگویند ما در دنیا هیچ انقلابی نداریم كه

این سه عامل در آن دوش بدوش یكدیگر حركت كرده باشد ما نهضت های سیاسی

داریم ولی طبقاتی نبوده اند ، نهضت های

طبقاتی داریم اما سیاسی نبوده اند و بالاخره اگر هر دو این عوامل وجود

داشته اند ، از عوامل معنوی و مذهبی خالی بوده اند باین ترتیب این گروه

نیز نظر ما را در مورد منحصر بفرد بودن این انقلاب بنحوی می پذیرند از نظر

ما این انقلاب اسلامی بوده است ، اما منظور از اسلامی بودن باید روشن گردد

بعضی ها فكر میكنند مقصود از اسلام تنها همان معنویتی است كه در ادیان

بطور كلی و از جمله در اسلام وجود دارد گروه دیگر میپندارند اسلامی بودن

بمعنای رواج مناسك مذهبی و آزاد بودن انجام عبادات و آداب شرعی است

اما با وجود این تعبیرات ، لااقل بر ما روشن است كه اسلام معنویت محض ،

آن چنان كه غربیها درباره مذهب میاندیشند ، نیست این حقیقت نه تنها

درباره انقلاب فعلی ، بلكه در مورد انقلاب صدر اسلام نیز صادق است .

انقلاب صدر اسلام در همان حال كه انقلابی مذهبی و اسلامی بود ، در همان

حال انقلابی سیاسی نیز بود ، و در همان حال كه انقلابی معنوی و سیاسی نیز

بود ، انقلابی اقتصادی و مادی نیز بود یعنی حریت ، آزادگی ، عدالت ،

نبودن تبعیضهای اجتماعی و شكاف های طبقاتی در متن تعلیمات اسلامی است

در واقع هیچ یك از ابعادی كه در بالا بانها اشاره كردیم ، بیرون از اسلام

نیستند راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است كه نه تنها به عامل

معنویت تكیه داشته ، بلكه آندو عامل دیگر - مادی و سیاسی - را نیز با

اسلامی كردن محتوای آنها ، در خود قرار داده است فی المثل ، مبارزه برای

پر كردن شكافهای طبقاتی ، از تعالیم اساسی اسلام محسوب می شود ، اما این

مبارزه با معنویتی عمیق توأم و همراه است .

از سوی دیگر روح آزادی خواهی و حریت در تمام دستورات

اسلامی به چشم میخورد در تاریخ اسلام با مظاهری روبرو می شویم كه گوئی به

قرن هفدهم - دوران انقلاب كبیر فرانسه - و یا قرن بیستم - دوران مكاتب

مختلف آزادیخواهی - متعلق است .

داستانی كه جرج جرداق از خلیفه دوم نقل می كند و آن را با كلام

امیرالمؤمنین مقایسه می كند در این زمینه نمونه خوبی است مشهور است در

وقتی كه عمروعاص حاكم مصر بود ، روزی پسرش با فرزند یكی از رعایا

دعوایش می شود ، در ضمن نزاع پسر عمروعاص سیلی محكمی بگوش بچه رعیت

میزند رعیت و پسرش برای شكایت پیش عمروعاص می روند ، رعیت می گوید

پسرت به پسر من سیلی زده و طبق قوانین اسلامی ما آمده ایم تا انتقام

بگیریم عمروعاص اعتنایی به حرف او نمی كند و هر دو را از كاخ بیرون

می كند رعیت غیرتمند و پسرش برای دادخواهی راهی مدینه میشوند و یكسر

بنزد خلیفه دوم می روند در حضور خلیفه رعیت شكایت می كند كه این چه عدل

اسلامی است كه پسر حاكم ، پسر مرا سیلی می زند و حق دادخواهی را هم از ما

میگیرد عمر دستور احضار عمروعاص و پسرش را می دهد ، بعد از پسر رعیت

می خواهد كه در حضور او سیلی پسر عمروعاص را تلافی كند آنگاه رو به

عمروعاص می كند و می گوید :

" متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احرارا "

از كی تا بحال مردم را برده خودت قرار داده ای و حال آنكه از مادر

آزاد زائیده شده اند .

با مقایسه با انقلاب فرانسه ، می بینیم كه درست همین طرز تفكر روح آن

انقلاب را تشكیل میدهد از جمله این اعتقاد كه " هر كس از مادر آزاد

زائیده می شود و بنابراین آزاد است " از اصول اساسی انقلاب فرانسه بشمار

میرود باز در تاریخ اسلام

می خوانیم وقتی مجاهدان صدر اسلام در قادسیه با لشكر رستم فرخزاد فرمانده

سپاه ایران روبرو میشوند رستم در شب اول زهرش بن عبدالله سر كرده سپاه

اسلام را بنزد خود میطلبد و به او پیشنهاد صلح می كند ، باین صورت كه پولی

بگیرند و برگردند سرجای خود این داستان را ما در كتاب داستان راستان نقل

كرده ایم ( 1 ) و در اینجا قسمتی از آنرا كه به بحث مربوط می شود ذكر

می كنیم .

رستم با غرور و بلند پروازی - كه مخصوص خود او بود - گفت : شما

همسایه ما بودید ، ما بشما نیكی می كردیم شما از انعام ما بهره مند می شدید

و گاهی كه خطری شما را تهدید می كرد ما از شما حمایت و شما را حفظ

می كردیم تاریخ گواه این مطلب است سخن رستم كه به اینجا رسید زهره گفت

: همه اینها كه گفتی صحیح است ، اما تو باید این واقعیت را درك كنی كه

امروز غیر از دیروز است ما دیگر آن مردمی نیستیم كه طالب دنیا و

مادیات باشیم ، ما از هدفهای دنیائی گذشته ایم ، هدفهای آخرتی داریم ...

بعد رستم از زهره می خواهد كه در اطراف هدفها و دین خودشان توضیحاتی

باو بدهد و زهره در جواب می گوید :

اساس و پایه و ركن آن ( دین ) دو چیز است ، شهادت به یگانگی خدا و

شهادت به رسالت محمد و اینكه آنچه او گفته است از جانب خداست رستم

می گوید اینكه عیب ندارد دیگر چه ؟ دیگر آزاد ساختن بندگان خدا ، از

بندگی انسانهائی مانند خود ( 2 ) و دیگر اینكه مردم همه از یك پدر و

مادر زاده شده اند ، همه فرزندان آدم و حوا هستند ، بنابراین همه برادر و

خواهر یك دیگرند . . . ( 3 )

سپس زهره سایر اهداف را تشریح می كند غرضم از ذكر

این داستان نشان دادن این نكته بود كه تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم

اسلامی وجود دارد ( 1 ) .

این گنجینه عظیم از ارزشهای انسانی كه در معارف اسلامی نهفته بود ،

تقریبا از سنه بیست به بعد در ایران بوسیله یك عده از اسلام شناسهای

خوب و واقعی وارد خود آگاهی مردم شد یعنی بمردم گفته شد ، اسلام دین

عدالت است ، اسلام با تبعیضهای طبقاتی مخالف است ، اسلام دین حریت و

آزادی است به این ترتیب علاوه

بر معنویت ، آرمانها و مفاهیم دیگر نظیر برابری ، آزادیخواهی ، عدالت و

رنگ اسلامی به خود گرفت و در ذهن مردم جایگزین شد درست به دلیل جای

گزینی این مفاهیم در ذهن توده بود كه نهضت اخیر ما نهضتی شامل و همه گیر

شد فكر نمی كنم در شامل بودن این نهضت بتواند كسی تردید كند نهضت مشروطه

یك نهضت شهری بود نه روستائی اما این نهضت هم روستائی بود هم شهری ،

شهری و روستائی ، محروم و ثروتمند ، كارگر و كشاورز ، بازاری و غیر

بازاری ، روشنفكر و عامی ، همه و همه در این نهضت شركت كرده بودند و

این بدلیل اسلامی بودن نهضت بود كه همه گروههای مختلف در یك مسیر و یك

صف قرار گرفتند ( 1 ) .

بالاتر از این ایجاد هماهنگی ، نهضت ما توانست موفقیت بسیار بزرگ

دیگر كسب بكند و آن از بین بردن خود باختگی ملت ما در برابر غرب -

بمعنی اعم آن یعنی بلوك غرب و شرق - بود نهضت ما توانست بمردم بگوید

كه شما خود یك مكتب و یك فكر مستقل دارید خود می توانید بر روی پای خود

بایستید و تنها بخود اتكا داشته باشید .

از نظر علمای جامعه شناسی ، این مطلب ثابت شده كه همانطور كه فرد

دارای روح است ، جامعه هم روح دارد هر جامعه ای دارای فرهنگی است كه آن

فرهنگ روح جامعه را تشكیل میدهد اگر كسی در نهضتی بتواند بر روی آن روح

انگشت بگذارد ، آنرا زنده كند ، خواهد توانست تمام اندام جامعه را یك

جا به حركت در آورد .

مدتهاست كه برخورد و تلاقی شرق و غرب بوقوع پیوسته و این امر بخصوص

در صد سال اخیر شدت بیشتری پیدا كرده است مردم مشرق زمین بطور كلی و

مسلمانان بخصوص ، وقتی خود را در مقابل غربی ها دیدند ، احساس كوچكی و

حقارت كردند در كتاب نهضتهای اسلامی ، این نكته را نوشته ام كه سید احمد

خان هندی یا بقول انگلیسیها ، سر سید احمد خان ، در ابتدا یكی از سران

نهضت اسلامی در هند بود و مردم را علیه امپراطوری انگلیس تحریك می كرد

انگلیسی ها او را به انگلستان دعوت كردند سید احمد خان در اروپا وقتی آن

تمدن عظیم اوایل قرن بیستم و آن اوضاع با شكوه بریتانیای كبیر را دید ،

آنچنان خود را باخت كه وقتی برگشت به هند تمام افكارش عوض شد از آن

به بعد به مردم می گفت ما راهی نداریم الا اینكه تحت قیمومت انگلستان در

آئیم و این درست همانند فكری بود كه تقی زاده ما پیدا كرد

تقی زاده می گفت ایرانی اگر بخواهد بسعادت برسد باید از فرق سر تا نوك

پا فرنگی بشود در نقطه مقابل اینها سیدجمال الدین اسدآبادی قرار داشت

سید با اینكه در صد سال پیش و در اوج انحطاط مسلمانان زندگی می كرد وقتی

كه به غرب رفت ، آنجا باین فكر افتاد كه باید ملل مشرق زمین را بیدار

كرد باید بانها شخصیت داد و باید غرب را در مقابل آنها تحقیر كرد خود

سید جمال به این كار همت گماشت او در مجله عروش الوثقی كه در پاریس

منتشر می كرد داستان مسجد مهمان كش را آورده كه داستان بسیار زیبائی است

( 1 ) خلاصه داستان مسجد مهمان كش كه

در مثنوی آمده از این قرار است : می دانیم كه در قدیم مهمانخانه ها و هتل

و از این قبیل اماكن نبوده و اگر كسی وارد محلی می شد و دوست و آشنایی

نداشت ، معمولا بمسجد میرفت و در آنجا مسكن میگزید مسجد مهمان كش از

این جهت معروف شده بود كه هر كسی شب آنجا می خوابید صبح ، جنازه اش را

بیرون میاوردند و كسی هم نمی دانست علت چیست روزی شخص غریبی به این

شهر آمد و چون جائی نداشت ، رفت كه در مسجد بخوابد مردم نصیحتش كردند

كه : به این مسجد نرو ، هر كس كه شب در این مسجد می خوابد ، زنده

نمیماند مرد غریب كه آدم شجاع و دلیری بود ، گفت من از زندگی بیزارم و

از مرگ هم نمی ترسم و می روم ، ببینم چه می شود به هر حال مرد شب را در

مسجد میخوابد ، نیمه های شب صداهای هولناك و مهیبی از اطراف مسجد بلند

شد ، صداهای مهیبی كه زهره هر شیر را می تركاند مرد با شنیدن صدا از جا

بلند شد و فریاد كشید : هر كه هستی بیا جلو ، من از مرگ نمی ترسم ، من از

این زندگی بیزارم ، بیا هر كاری دلت میخواهد بكن با فریاد مرد ، ناگهان

صدای سهمناكی بلند شد و دیوارهای مسجد فرو ریخت و گنجهای مسجد پدیدار شد

سید جمال در پایان مقدمه خود مینویسد :

بریتانیای كبیر چنین پرستشگاه بزرگی است كه گمراهان چون از تاریكی

سیاسی بترسند بدرون آن پناه می برند و آنگاه اوهام هراس انگیز ایشان را

از پای در میاورد می ترسم روزی مردی كه از زندگی نومید شده ، ولی همت

استوار دارد بدرون این پرستشگاه برود و یكباره در آن فریاد نومیدی برآورد

، پس دیوارها بشكافد و طلسم اعظم بشكند ( 1 ) .

خود سید جمال چنین كاری كرد در زمانی كه فكر مبارزه با

انگلستان در دماغ احدی خطور نمی كرد ، این مرد فریاد مبارزه با سیاست

استعمارگری انگلستان را بلند كرد ، و برای اولین بار این حالت خود

باختگی را از مردم گرفت ، و برای اولین بار روی خود اسلامی امت مسلمان

تكیه كرد سید جمال برای تمام ملتهای اسلامی یك منش و یك هویت یگانه

قائل بود اما آنرا یك من پایمال شده ، یك من تحقیر شده منی كه شرافت

خود ، كرامت و تاریخ خود را فراموش كرده ، می دانست و معتقد بود كه

باید این من را به یاد خود آورد به این دلیل بود كه سید به تاریخ صدر

اسلام ، به تمدن و فرهنگ اسلام تكیه می كرد و از این طریق خود این امت را

بیادش میاورد ، و به ملل مسلمان روحیه می داد البته روشن است كه این

حرفها به دلیل آماده نبودن شرایط ، در آن زمان نمیتوانست تاثیر زیادی

داشته باشد ، اما به هر حال سید بذر تحولات و قیام های بعدی را كاشت و

ما اكنون ثمره و نتیجه آن مجاهدتها را برای العین مشاهده می كنیم آنطور كه

اوضاع سیاسی جهان نشان میدهد الان در تمام كشورهای اسلامی ، نهضت های

اسلامی بر اساس جستجوی هویت اسلامی پا گرفته است حتی در كشورهائیكه كمتر

اسمی از آنها در وسائل ارتباط جمعی مطرح می شود ، چنین نهضت هائی شروع به

رشد كرده اند همه این نهضت ها آنطور كه از قرائن برمیاید ، ماهیتی اسلامی

دارند ، یعنی بر اساس طرد همه ارزشهای غیر اسلامی و تكیه بر ارزشهای

مستقل اسلامی ، استوارند .

در مورد انقلاب خودمان اگر این نظریه درست باشد كه ماهیتی اسلامی دارد

( 1 ) یعنی انقلابی است كه در همه جهات مادی و معنوی سیاسی و عقیدتی ،

روح و هویتی اسلامی دارد ، در

آن صورت تداوم آن و بثمر رسیدنش نیز بر همین مبنا و اساس امكان پذیر

خواهد بود باین ترتیب وظیفه هر یك از ما عبارت خواهد بود از كوشش در

جهت حفظ هویت اصیل انقلاب یعنی انقلاب ما از این پس نیز باید اسلامی

باشد نه مشترك و مؤتلف باید اسلامی باشد نه صرفا ضد طبقاتی ، باید اسلامی

باشد ، نه آزادیخواهانه محض و بالاخره باید اسلامی باشد و نه فقط روحانی و

معنوی و یا تنها سیاسی

اما به بینیم چگونه میتوان ثابت كرد كه این انقلاب انقلابی اسلامی بوده

و هویت دیگری نداشته یكی از راههای شناخت انقلاب ، بررسی كیفیت رهبری

آن انقلاب و نهضت است

از نظر رهبری اینطور نبود كه روز اول كسی خود را كاندیدا بكند و بعد

مردم به او رأی بدهند و او را به رهبری انتخاب كنند و بدنبال آن ، رهبر

برای مردم تعیین خط مشی كند واقعیت اینست كه گروههای زیادی - از آنها

كه احساس مسئولیت می كنند - تلاش كردند كه رهبری نهضت را بعهده بگیرند

ولی تدریجا همه عقب رانده شدند و رهبر خود به خود انتخاب شد شما در نظر

بگیرید كه چه تعداد از قشرهای مختلف ، مثلا از روحانیون - چه از مراجع و

یا غیر مراجع - و یا از غیر روحانیون چه گروههای اسلامی و چه غیر اسلامی ،

در این انقلاب شركت داشتند در این نهضت افراد تحصیلكرده ، افراد عامی ،

دانشجو ، كارگرها ، كشاورزان ، بازرگانان همه و همه شركت داشتند ولی از

میان همه این افراد مختلف ، تنها یك نفر ، به عنوان رهبر انتخاب شد ،

رهبری كه همه

گروهها او را برهبری پذیرفتند اما چرا ؟ آیا بدلیل صداقت رهبر بود ؟

بیشك این رهبر صداقت داشت ولی آیا صداقت منحصر بشخص امام خمینی بود

و كسی دیگر صداقت نداشت ؟ البته می دانیم كه چنین نیست و صداقت منحصر

به ایشان نبود آیا بدلیل شجاعت رهبر بود و اینكه تنها ایشان فرد شجاعی

بودند و غیر از ایشان رهبر صدیق و صادق و شجاع دیگری وجود نداشت ؟ البته

كسان شجاع دیگری نیز بودند آیا به این دلیل بود كه ایشان از یك نوع روشن

بینی برخوردار بودند و دیگران فاقد این روشن بینی بودند ؟ آیا بدلیل

قاطعیت رهبر بود و دیگران فاقد قاطعیت بودند ؟ میدانیم كه قاطعیت

منحصر به ایشان نبود درست است كه همه این مزایا باعلی درجه در ایشان

جمع بود ، ولی چنین نیست كه این مزایا - لااقل به شدت و گسترش كمتر -

در دیگران نبود ، پس چه شد كه جامعه خود بخود ایشان را ، و فقط ایشان را

به رهبری انتخاب كرد و هیچ فرد دیگری را در كنار ایشان به رهبری

نپذیرفت ؟

پاسخ این سؤال بر می گردد به یك سؤال اساسی كه در فلسفه تاریخ مطرح

می شود و آن این است كه آیا تاریخ شخصیت را میسازد و یا شخصیت تاریخ را

، آیا نهضت رهبر را می سازد و یا رهبر نهضت را ؟ اجمالا میدانیم كه نظریه

صحیح در این مورد اینست كه ، یك اثر متقابل میان این دو ، یعنی میان

نهضت و رهبر است ، میباید از یك طرف یك سلسله مزایا و امتیازات در

رهبر باشد و از طرف دیگر نیز خصوصیاتی در نهضت وجود داشته باشد مجموع

این شرایط است كه فرد را بمقام رهبری می رساند امام خمینی به این علت

رهبر بلامنازع و بلا معارض این نهضت شد كه علاوه بر اینكه واقعا شرایط و

مزایای یك رهبر در فرد ایشان جمع بود ، ایشان در مسیر فكری و روحی و

نیازهای مردم ایران

قرار داشت حال آن كه دیگران - آنها كه برای كسب مقام رهبری نهضت تلاش

می كردند - به اندازه ایشان در این مسیر قرار نداشتند .

معنی این سخن این است كه امام خمینی با همه مزایا و برتریهای شخصی كه

دارد اگر اهرمهائی كه روی آنها دست می گذاشت و فشار میداد و جامعه رابه

حركت در میاورد ، از نوع اهرمهائی بود كه دیگران روی آن فشار می آوردند و

اگر منطقی كه ایشان بكار میبرد نظیر منطق دیگران بود ، امكان نداشت

ایشان در بحركت در آوردن جامعه موفقیتی كسب كند ( 1 ) .

اگر امام عنوان پیشوائی مذهبی و اسلامی را نمی داشت و اگر مردم ایران در

عمق روحشان یك نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی كه

مردم ما با خاندان پیامبر دارند وجود نمی داشت و اگر نبود كه مردم حس

كردند كه این ندای پیامبر و ندای حضرت علی ( ع ) و یا ندای امام حسین (

ع ) است كه از دهان این مرد بیرون می آید ، محال بود نهضت و انقلابی به

این وسعت در مملكت ما بوجود آید .

رمز موفقیت رهبر در این بود كه مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به

پیش برد ایشان با ظلم مبارزه كرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای

اسلامی مطرح كرد ، امام از طریق القای این فكر كه یك مسلمان نباید زیر

بار ظلم برود ، یك مسلمان نباید تن به

اختناق بدهد ، یك مسلمان نباید به خود اجازه دهد كه ذلیل باشد ، مؤمن

نباید زیر دست و فرمانبر كافر باشد ( 2 ) ، با ظلم و ستم و استعمار و

استثمار مبارزه كرد ، مبازره ای تحت لوای اسلام ، و با معیارها و موازین

اسلامی .

از جمله اقدامات اساسی این رهبر ، مخالفت جدی و دامنه دار با مسئله

جدائی دین از سیاست بود شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد

سید جمال شاید نخستین كسی بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان

جنبش و حركتی ایجاد كند باید به آنها بفهماند كه سیاست از دین جدا

نیست ، این بود كه او این مسئله را بشدت در میان مسلمین مطرح كرد ،

بعدها استعمارگران تلاش زیادی كردند تا در كشورهای مسلمان رابطه دین و

سیاست را قطع كنند .

از جمله این تلاشها ، طرح مسئله ایست بنام " علمانیت " ( 2 ) كه

بمعنی جدائی دین از سیاست است بعد از سید جمال در كشورهای عربی و

بخصوص در مصر افراد زیادی پیدا شدند كه با تكیه بر قومیت و در لباس

ملی گرائی ، عربیزم ، و پان عربیزم به تبلیغ فكر جدائی دین از سیاست

پرداختند اخیرا هم شاهد بودید كه انورسادات همین مسئله را باز بار دیگر

مطرح كرد ، انور سادات در نطقهای اخیرش بخصوص بر این نكته تاكید می كرد

كه دین مال مسجد است و باید كار خود را در آنجا انجام دهد ، مذهب اصولا

نباید كاری به مسائل سیاسی داشته باشد .

در جامعه ما نیز این مسائل زیاد مطرح شده بود بطوریكه

مردم تقریبا آن را پذیرفته بودند ، اما همه دیدیم كه وقتی از زبان یك

مرجع تقلید ، از زبان كسی كه مردم ، با وسواس كوشش می كنند تا كوچكترین

آداب مذهبی خود را با دستورهای او منطبق بكنند ، در كمال صراحت بیان شد

كه دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد كه اگر از سیاست كشور

دوری كرده اید ، در واقع از دین دوری كرده اید ، مردم چگونه به جنب و

جوش افتادند و بنوعی بسیج عمومی اقدام كردند و یا در نظر بگیرید كه

مسئله آزادی و آزادی خواهی در جامعه با شدت مطرح بود ، با این حال چندان

تاثیری در حال مردم نداشت ولی وقتی همین مسئله از زبان رهبر مطرح شد ،

یعنی كسی كه رهبر دینی و مذهبی است ، مردم برای اولین بار دریافتند كه

آزادی یك موضوع صرفا سیاسی نیست ، بلكه بالاتر از آن یك موضوع اسلامی

است و این نكته روشن شد كه یك نفر مسلمان باید آزاد زیست كند و باید

آزادیخواه باشد .

در چند سال اخیر مسائلی در ایران بوجود آمد كه از جنبه های اقتصادی و

سیاسی اهمیت چندانی نداشت ، ولی از جنبه مذهبی آنهم از نظر شعائر مذهبی

مهم بود و خود این مسائل در اوج دادن به نهضت نقش موثری داشتند مثلا یكی

از اشتباهات بسیار بزرگ عوامل رژیم این بود كه بدلیل غرور فوق العاده

ای كه بر ایشان حاصل شده بود در اواخر سال 55 تصمیم گرفتند كه تاریخ هجری

را به تاریخ به اصطلاح شاهنشاهی تبدیل كنند اینكه تاریخ هجری باشد یا

شاهنشاهی ، از نظر اقتصادی و سیاسی تاثیر چندانی در حال مردم نداشت ولی

همین مسئله بشدت عواطف مذهبی مردم را جریحه دار كرد و وسیله خوبی برای

كوبیدن رژیم بدست رهبر داد رهبر بلافاصله با طرح این شعار كه چنین عملی

دشمنی با پیغمبر و دشمنی با اسلام است و معادل است با قتل عام هزاران

نفر از عزیزان این مردم ، موفق شد در مردم عصیان ایجاد كند و از تحریك

وجدان اسلامی آنها به بهترین نحو در جهت پیشبرد نهضت بهره برداری نماید.

بنابراین با بررسی مسئله رهبری و كیفیت و نحوه آن ، و با در نظر گرفتن

اینكه مردم در میان افراد زیادی كه صلاحیت رهبری داشتند كدام رهبر را

انتخاب كردند ( 1 ) و با بررسی و تحلیل مسیری كه این رهبر طی كرد و

اهرمهائی كه روی آنها تكیه نمود و منطقی كه به كاربرد ، به این نتیجه

روشن و آشكار میرسیم كه نهضت ما واقعا یك نهضت اسلامی بوده است با

آنكه نهضت از سوئی خواهان عدالت بود و از سوئی دیگر در جستجوی آزادی و

استقلال ، ولی عدالت را در سایه اسلام میخواست و استقلال و آزادی را در

پرتو اسلام جستجو میكرد ، و به عبارت بهتر نهضت ما همه چیز را با رنگ و

بوی اسلامی طلب میكرد این ، همان جهت مورد خواست و میل ملت بود ( 2 ).

در ابتدای سخنم به نكته ای اشاره كردم كه اینجا میباید آنرا تكمیل كنم

در آنجا گفتم كه هر انقلابی معلول یك سلسله نارضایتی ها و ناراحتی هاست

یعنی وقتی مردم از وضع حاكم ناراضی و خشمگین باشند و وضع مطلوبی راآرزو

بكنند ، زمینه انقلاب به وجود میاید حالا می خواهم مكمل این موضوع را بیان

كنم و آن این است كه ، صرف نارضائی كافی نیست ممكن است ملتی از وضع

موجود ناراضی باشد و آرزوی وضع دیگری داشته باشد ، با این حال انقلاب

نكند ، چرا ؟ برای اینكه دارای روحیه را و تمكین است روحیه ظلم پذیری در

میان آن ملت رواج دارد چنین مردمی ناراضی هستند اما در عین حال تسلیم

ظلم اند اگر ملتی ناراضی بود ، اما علاوه بر آن یك روحیه پرخاشگری یك

روحیه طرد و انكار در او وجود داشت ، در آن صورت انقلاب می كند اینجاست

كه نقش مكتبها روشن می شود .

از جمله خصوصیات اسلام اینست كه به پیروانش حس پرخاشگری و مبارزه و

طرد و نفی وضع نامطلوب را می دهد جهاد ، امر به معروف و نهی از منكر

یعنی چه ؟ یعنی اگر وضع حاكم وضع نامطلوب و غیر انسانی بود ، تو نباید

تسلیم بشوی و تمكین بكنی تو باید حداكثر كوشش خودت را برای طرد و نفی

این وضع و بر قراری وضع مطلوب و ایده آل بكار ببری .

مسیحیت كه اساسش بر تسلیم و تمكین است ، قرنها از اسلام انتقاد میكرد

كه این چگونه دینی است ؟ در دین كه نباید شمشیر و جهاد وجود داشته باشد

دین باید دم از صلح و صفا بزند ، باید

بگوید اگر به سمت راست تو سیلی زدند ، طرف چپ صورتت را پیش بیاور

حال آن كه اسلام چنین منطقی ندارد .

اسلام می گوید : « افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر » یعنی با فضیلت

ترین و برترین جهادها اینست كه انسان در برابر یك پیشوای ستمگر ، دم از

عدل بزند و سخن عدل مطرح كند من در جائی نوشته ام كه همین جمله كوتاه

چقدر حماسه در دنیای اسلام آفریده است .

اگر در مكتبی عنصر تعرض و عنصر تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق

وجود داشته باشد ، آن وقت این مكتب خواهد توانست بذر انقلاب را در

میان پیروان خود بكارد امروز خوشبختانه این بذر بقدر كافی در میان ما

پاشیده شده است ، یعنی بعد از آن كه سالها و بلكه قرنها بود كه جهاد و

امر بمعروف و نهی از منكر در میان ما فراموش شده بود و ما طریق مبارزه

را از یاد برده بودیم ( 1 ) در این صد سال اخیر خوشبختانه این مسئله

دوباره مطرح شد و جای خود را در جامعه باز كرد .

اما در این میان نكته ای وجود دارد كه در واقع ما را بر سر دوراهی قرار

می دهد و آن نكته اینست : گفتم كه اسلام با انقلاب پیوند دارد بذر انقلاب

در تعلیم اسلام موجود است و به همین دلیل برای مسلمانان انقلابی این سؤال

پیش میاید كه راه آینده چه باید باشد ، انقلاب اسلامی و یا اسلام انقلابی ؟

انقلاب اسلامی یعنی راهی كه هدف آن ، اسلام و ارزشهای اسلامی است و

انقلاب و مبارزه صرفا برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام می گیرد و به بیان

دیگر در این راه مبارزه هدف نیست ، وسیله است اما عده ای میان انقلاب

اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه میكنند یعنی برای آنها انقلاب و مبارزه هدف

است ، اسلام وسیله ایست برای مبارزه اینها می گویند هر چه از اسلام كه ما

را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می كنیم ، و هر چه ازاسلام كه ما

را از مسیر مبارزه دور كند ، آنرا طرد می كنیم طبیعی است كه با این

اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی ، تفسیرها و تعبیرها از

اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن با یكدیگر متضاد و

متناقض میشود .

فرق است میان كسی كه اسلام را هدف میداند ومبارزه را و جهاد را وسیله

ای برای برقراری ارزشهای اسلامی ، با آنكه مبارزه را هدف میداند و حرفش

اینست كه من همیشه باید در حال مبازره باشم واصلا اسلام آمده برای مبارزه

در جواب این گروه باید گفت بر خلاف تصور شما ، با آنكه در اسلام عنصر

مبارزه هست ، اما این بدان معنی نیست كه اسلام فقط برای مبارزه آمده و

هدفی جز مبارزه ندارد در اسلام دستورات بیشماری وجود دارد كه یكی از آنها

مبارزه است .

این فكر كه مبارزه اصل است ، ناشی از طرز تفكری است كه

مادیون در مورد جامعه و تاریخ دارند به اعتقاد آنان ، تاریخ و طبیعت

جریانی به اصطلاج دیالكتیكی طی كرده ، از میان اضداد عبور می كنند در دنیا

، همیشه جنگ اضداد برقرار است و جنگ اضداد بشكل دیالكتیكی جریان

می یابد یعنی هر واحدی در طبیعت و تاریخ بالضروره عامل نفی كننده خود را

در درون خودش پرورش میدهد و با رشد این عامل ، میان واحد اول - تز - كه

عنصر كهنه محسوب میشود و نفی كننده آن - آنتی تز - كه عنصر نو بحساب

میاید جنگ در میگیرد و این جنگ با پیروزی نو ، و یا به یك معنی دیگر

تركیب نو و كهنه - ایجاد سنتز - بپایان میرسد و بعد دوباره این جریان

شروع می شود و سنتزی كه از جنگ حاصل شده بود خود بعنوان یك تز وارد عمل

می شود و باز روز از نو روزی از نو بر اساس این طرز تفكر اساس طبیعت ،

زندگی ، جامعه ، و هر چیز كه انگشت بر روی آن بگذارید ، جنگ است و

جنگ اخلاق خوب هم یعنی همیشه شكل آنتی تز را داشتن ، یعنی انكار آنچه

هست ، انكار وضع موجود هر كه علیه وضع موجود - هر چه كه می خواهد باشد -

مبارزه كند مترفی و متكامل است همینقدر كه وضع تازه ای بوجود آمد ، فورا

در درونش حالت دیگری كه عبارت از انكار وضع فعلی باشد بوجود میاید از

این به بعد آن آدم مترقی جزو عناصر كهنه در می آید كه می باید از بین برود.

مبارزه ، اساسا یك لحظه هم متوقف نمی شود و نباید هم متوقف شود در هر

لحظه هر چه كه چهره مبارزه داشته باشد ، حقانیت هم با اوست بر اساس

همین طرز تفكر است كه آن عده كه میكوشند به قول خودشان اسلام را انقلاب

بكنند - نه اینكه انقلاب را اسلامی بكنند - معیار اسلام را در همه جا

مبارزه معرفی

میكنند ( 1 ) .

با توضیحاتی كه تا اینجا داده شد ، اگر پذیرفته باشیم كه انقلاب ما ،

انقلابی ماهیتا اسلامی است - البته اسلامی به همان معنا كه تشریح كردم ،

یعنی جامع تمام مفاهیم و ارزشها و هدفها در قالب و شكل اسلامی در این

صورت این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم

پیدا خواهد كرد ، كه قطعا و حتما مسیر عدالتخواهی را برای همیشه ادامه

بدهد یعنی دولتهای آینده واقعا و عملا در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند ،

برای پر كردن شكافهای طبقاتی اقدام كنند ، تبعیضها را واقعا از میان

بردارند و برای برقراری یك جامعه توحیدی بمفهوم اسلامی آن ، نه با مفهومی

كه دیگران گفته اند - زیرا كه تفاوت بین ایندو از زمین تا آسمان است -

تلاش كنند .

در دولت اسلامی نباید به هیچ وجه ظلم و اجحافی به كسی بشود حتی اگر این

فرد یك مجرم واجب القتل باشد اینجا باید از بعضی دوستان جوان گله بكنیم

كه در عین اینكه احساسات پاك آنها قابل تقدیر است ، ولی گاهی با منطقی

با قضایا برخورد می كنند كه بیشتر با منطق احساس جور در میاید تا با منطق

اسلام چند روز پیش بمناسبتی به نخست وزیری رفته بودم ، شنیدم كه

پاسدارانی كه آنجا بودند از اعدامهای انقلابی گله می كردند و می گفتند این

جانی ها ارزش گلوله خوردن ندارند و باید آنها را زنده زنده به دریا

انداخت .

باید به این دوستان جوان تذكر داد كه از نظر منطق اسلام

حتی اگر كسی هزاران نفر را كشته باشد و مجازات صد بار اعدام هم برای او

كم باشد ، باز هم حقوقی دارد كه آنها باید رعایت شوند در این زمینه ها

ما بهترین سرمشقها را از مكتب علی ( ع ) میاموزیم شما رفتار حضرت را با

قاتلش ببینید ، دنیائی از انسانیت و رأفت و محبت در آن وجود دارد علی

( ع ) وقتی كه در بستر افتاده بود خویشاوندان خود - بنی عبدالمطلب - را

جمع كرد و به آنها گفت ، ای بنی عبدالمطلب مبادا بعد از من در میان

مسلمانان به انتقام خون من برخیزید و بگوئید علی كشته شد پس مسبب و

محرك او كمك كار و همه و همه را باید به قتل رساند من یك نفر بودم ،

ابن ملجم هم یك ضربه بیشتر بمن نزد ، شما هم بیشتر از یك ضربه به او

نزنید و در تاریخ می خوانیم كه در مدتی كه ابن ملجم در خانه حضرت اسیر

بود كوچكترین بد رفتاری نسبت به او نشد حتی حضرت غذای خود را برای

زندانی فرستاد و سفارش كرد كه مبادا زندانی گرسنه بماند ( 1 ) .

و لكن هیهات ان یغلبنی هوای ، و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعل

بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت

و لكن هیهات ان یغلبنی هوای ، و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعل

بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت

اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین و لا اشاركهم فی مكاره الدهر

از آنجا كه ماهیت این انقلاب ماهیتی عدالتخواهانه بوده است ، وظیفه

حتمی همگی ما این است كه به آزادیها بمعنای واقعی كلمه احترام بگذاریم ،

زیرا اگر بنا بشود حكومت جمهوری اسلامی ، زمینه اختناق را بوجود بیاورد ،

قطعا شكست خواهد خورد ( 1 ) البته آزادی غیر از هرج و مرج است و منظور

ما ، آزادی بمعنای معقول آن است .

هر كس میباید فكر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است

كه انقلاب اسلامی ما ، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد اتفاقا تجربه

های گذشته نشان داده است كه هر وقت جامعه از یك نوع آزادی فكری - ولو

از روی سوء نیت - برخوردار بوده است این امر بضرر اسلام تمام نشده ،

بلكه در نهایت بسود اسلام بوده است اگر در جامعه ما ، محیط آزاد برخورد

آراء و عقاید به وجود بیاید بطوری كه صاحبان افكار مختلف بتوانند

حرفهایشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل ، آرا و نظریات خودمان را مطرح

كنیم ، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود كه اسلام هر چه بیشتر رشد

میكند اینجا بی مناسبت نیست كه خاطره ای برایتان تعریف كنم چند سال

پیش در دانشكده الهیات ، یكی از استادها كه ماتریالیست بود ، بطور

مرتب سر كلاسها ، تبلیغات ماتریالیستی و ضد اسلامی میكرد دانشجویان به

این عمل اعتراض كردند و كم كم نوعی تشنج در دانشكده ایجاد شد من نامه ای

بطور رسمی به دانشكده نوشتم كه عین این نامه را در حال حاضر در اختیار

دارم و توضیح دادم كه بعقیده من لازم است در همین جا كه دانشكده الهیات

است ، یك كرسی ماتریالیسم دیالكتیك تاسیس بشود و

استادی هم كه وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالكتیك معتقد

باشد ، تدریس این درس را عهده دار شود این طریق صحیح برخورد با مسئله

است و من با آن موافقم ، اما اینكه فردی پنهانی و بصورت اغوا و اغفال ،

بخواهد دانشجویان ساده و كم مطالعه را تحت تاثیر قرار دهد و بر ایشان

تبلیغ كند ، این قابل قبول نیست بعد من بهمان شخص هم چند بار پیشنهاد

كردم كه شما بعوض آنكه حرفهایت را با چند دانشجوی بی اطلاع در میان

بگذاری ، آنها را با من در میان بگذار و اگر هم مایل باشی میتوانیم این

كار را در حضور دانشجویان انجام دهیم و حتی اگر لازم باشد جمعیت بیشتری

حضور داشته باشند ، میشود از اساتید و دانشجویان دانشگاهها دعوت كرد و

در یك مجمع عمومی چند هزار نفری ما دو نفر حرفهایمان را مطرح میكنیم و

باصطلاح نوعی مناظره داشته باشیم حتی باو گفتم با اینكه من حاضر نیستم به

هیچ قیمتی در رادیو صحبت كنم و یا در تلویزیون ظاهر شوم ( 1 ) ولی برای

اینكار حاضرم در رادیو یا تلویزیون با شما مناظره كنم . . .

و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افكار مخالف همین است و الا

اگر جلوی فكر را بخواهیم بگیریم ، اسلام و جمهوری اسلامی را شكست داده ایم

اما البته همانطور كه توضیح دادم برخورد عقاید غیر از اغوا و اغفال است

اغوا و اغفال یعنی كاری توأم با دروغ ، توأم با تبلیغات نادرست انجام

دادن .

مثلا فرض كنید كسی قسمتی از جمله ای یا آیه ای را حذف كند و قسمتی را

خود بان اضافه كند و بعد این عبارت تحریف شده را به عنوان حجت مطرح

كند یا آنكه از مسائل تاریخی قسمتهائی را حذف كند و بعد با استفاده از

این اطلاعات ناقص ، نتایج دلخواه

خودش را بگیرد ، و یا فی المثل ادعای علمی بودن داشته باشد و حال آنكه

حرفش اساسا تحریف علم باشد اغفال كردن به هیچ عنوان نمی تواند و نباید

آزاد باشد اینكه در اسلام خرید و فروش كتب ضلال حرام است و اجازه فروش

هم داده نمی شود ، بر اساس همین ضرر اجتماعی است .

خوب حرفهایم را خلاصه كنم و نتیجه بگیرم عرض كردم آینده انقلاب ما در

صورتی تضمین خواهد شد كه عدالت و آزادی را حفظ كنیم استقلال سیاسی و

استقلال اقتصادی ، استقلال فرهنگی ، استقلال فكری و استقلال مكتبی را محفوظ

نگه داریم من در اینجا روی مسئله استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی بحثی

نمی كنم برای اینكه این مسائل را خود شما بهتر از من می دانید ولی روی

مسئله استقلال فكری و استقلال فرهنگی و به تعبیر خودم استقلال مكتبی مایلم

كه تكیه بیشتری داشته باشم و توضیح بیشتری بدهم .

انقلاب ما آنوقت پیروز خواهد شد كه ما مكتب و ایدئولوژی خودمان را كه

همان اسلام خالص و بدون شائبه است ، بدنیا معرفی كنیم یعنی اگر ما

استقلال مكتبی داشته باشیم و مكتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آنچنان كه

واقعا هست به جهانیان عرضه كنیم ، می توانیم امید پیروزی داشته باشیم ،

اما اگر قرار شود به اسم اسلام یك مكتب التقاطی درست شود و روشمان این

باشد كه از هر جائی چیزی اخذ كنیم، یك چیزی از ماركسیسم بگیریم، یك چیز

از اگزیستانسیالیسم بگیریم و چیز دیگری از سوسیالیسم بگیریم و از اسلام هم

چیزهائی داخل كنیم و از مجموع اینها معجونی درست كنیم و بگوئیم اینست

اسلام ، ممكن است مردم در ابتدا این امر را بپذیرند ، زیرا كه در كوتاه

مدت شاید بشود حقیقت را پنهان كرد ، ولی این امر برای همیشه مكتوم

نمیماند افرادی پیدا میشوند

اهل فكر و تحقیق كه حقیقت را میفهمند و بعد شروع میكنند به خرده گیری كه

آقا فلان حرفی كه شما بنام اسلام میزنید مشخص است كه مال اسلام نیست

منابع اسلامی معلومند ، قرآن و سنت پیامبر و فقه اسلام و اصول معتبر اسلامی

همه و همه مشخص اند ، از آن طرف آن حرفهائی را كه شما بنام اسلام میزنید

مشخص است ، با مقایسه روشن میشود كه این حرفها را شما مثلا از ماركسیسم

گرفته اید و بعد یك روكش اسلامی روی آن كشیده اید نتیجه این میشود كه

همین اشخاص كه با شوق به اسلام روی آورده بودند و همان افكار التقاتی را

بنام اسلام پذیرفته بودند بعد از معلوم شدن حقیقت ، با شدت و سرعت از

اسلام گریزان میشوند این است كه به عقیده من این مكتبهای التقاطی ضررشان

برای اسلام از مكتبهائی كه صریحا ضد اسلام هستند اگر بیشتر نباشد كمتر

نیست و انقلاب ما اگر میخواهد پیروزمندانه راه خودش را ادامه دهد ،

باید خود را از همه این پیرایه ها پاك كند و در راه احیای ارزشهای اسلام

راستین - اسلام قرآن و اهل بیت - حركت كند .

والسلام